شهدای دارالولایه سیستان زابل
شهدای زابل
| ||||
|
شهید محمود دولتی مقدم تاریخ تولد: - / - /1345 محل تولد: زابل(پشت آب) - فيروزه اي تاریخ شهادت: 27/10/1371 محل شهادت: کوهساران کوله سنگی (حد فاصل مرز ایران و پاکستان)
زندگینامه روستای کوچک «فیروزه ای» در سال 1345 گهواره کودکی به نام محمود شد و دامان مادری متدین و باتقوا به تربیت او زینت یافت. نوای بامدادی تلاوت قرآن پدر، درس مذهب و دینداری به او آموخت و فضای معنوی خانواده، کودکی محمود را به روزهای درس و مدرسه پیوند داد، سیزده ساله بود که دست استکبار جهانی از آتش جنگ بیرون آمد. شرایط سنی و جسمی او مانعی در اختیار رفتن بود ولی با اراده و روحیه قوی، عشق رسیدن به فیض را به مرحله بلوغ رساند و در چهارده سالگی راهی جبهه شد. زندگی سرشار از عقیده و جهاد، شایستگی انتساب او را به فرماندهی گردان امام حسین (ع) به اثبات رسانید. در سال 1368 ازدواج کرد و پس از 3 سال اشتیاق در دیدن یادگار خود، خداوند دختری به نام محدثه به او عطا کرد ولی او با توجه به حس مسئولیت پذیری و شرکت در پاکسازی منطقه از اشرار، پس از 45 روز موفق به دیدار نوزاد خود شد. محمود دولتی مقدم در عملیات کربلای یک مجروح شد و عشق به حضور او را تا دقایق آخر هوشیاری در منطقه نگه داشت. او تواضع، ادب و اخلاص را زینت فرماندهی خود کرده بود و عشق به شهادت و سبقت از دیگران در مسابقه جهاد را رسم حضور در عملیاتها. او معتقد بود مسائل اعتقادی پلکان رسیدن به اهداف است. قرارگاه انصار (در مورد مسائل افغانستان) هم شاهد حضور خستگی ناپذیر او بود و گروههای جهادی افغانستان، وی را یک مشاور نظامی عملیاتی یافتند. و در حالیکه 26 ساله بود در تاریخ 27/10/1371جاده زاهدان به زابل، کوردلان نااهل در کوهساران «کوله سنگی» کمین گرفته بودند و ماشین محمود ،برادر و پدر بزرگوارش را مورد اصابت گلوله قرار دادند و دقایقی بعد پیکرهای سوخته آنها نقش دیگری بر مصحف سرخ شهادت شد.
سخن شهید مقدس ترین لباسی که بر تن ما پوشیده شده لباس پاسداری است. باید هنگام پوشیدن این لباس با وضو باشیم تا بتوانیم حافظ دستاوردهای انقلاب باشیم. قرآن بخوانید. سعی کنید قرآن در خانه هایتان اسیر نشود و طوری باشد که قرآن برایتان ارزش معنوی داشته باشد. خانه هایتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید تا زندگی تان یک زندگی مصفا شود. نماز را اول وقت بخوانید و اوقات فراغت خود را با مرور کتاب و هوشیاری کامل در نظارت بر کار نیروهای گردان و کسب تجربه از عملیات به سر برید. به خدا توکل کنید. از کثرت دشمن نترسید زیرا سلاح، سلاح ایمان است. انسان وقتی به کمال مطلوب برسد، معبودش او را به طرف خود می کشاند و در این دنیای مادی نگه نمی دارد، به جایی می برد که بالاتر از همه مکانها و همه جاهاست و ارزش آن از همه ارزشهای دنیوی و اخروی بالاتر است.
راوی:براتعلی میر- محمد صوفی - محمد آبتی - سرهنگ سندگل
نحوه شهادت آخرین مأموریت بود. یکشنبه 27 دی ماه سال 71 که محمود به همراه پدر بسیجی و برادر فداکارش، با وانت لندکروز به سوی زابل حرکت کرد اما آن روز اشرار سرسپرده با بستن جاده مواصلاتی زاهدان- زابل، درصدد ناامن کردن منطقه و غارت برآمدند و در کوهساران «کوله سنگی» با ایجاد وحشت و چپاول مردم به ترور و آتش زدن خودروهای آنها پرداختند. ساعت 6:30 دقیقه بعدازظهر، خودروی حامل آقا محمود و برادر و پدر بزرگوارش به آن منطقه رسید. اما با مسدود شدن دو طرف جاده، راه برگشت نیز بسته شد و او با توجه به شناخت ماهیت عاملان شرارت به فکر اسناد محرمانه ای که از تیپ 4 سلمان فارسی به همراه داشت افتاد و تصمیم گرفت قبل از هر کاری مدارک را به هر نحو ممکن از صحنه خارج کند. کینه توزان به کمین نشسته نیز ماشین آنها را به وسیله انواع سلاحها مورد حمله قرار دادند و پس از شعله ور شدن خودرو، محمود و پدرش در آتش اشتیاق سوختند و مشتی خاکستر و پاره های استخوان سوخته در رجعتی سرخ، تشییع شد و پیکر برادرش چند روز بعد از اسارت به خاک سپرده شد.
بسوزان هر طریقی می پسندی که آتش از تو و خاکستر از من راوی:جعفر دولتی مقدم- علیرضا صلواتیان
وصیت نامه وصیتنامه «... خدایا شرمنده و شرمسار هستم. علیرغم اینکه جبهه به جبهه و سنگر به سنگر به دنبال گمشده خود که شهادت نام دارد گشتم به آن نرسیدم ولی ای خداوند بزرگ به لطف و مرحمت تو ناامید نیستم. خدایا این بنده سرتاپا تقصیر را ببخش و بیامرز... پدرجان هیچگاه شکایت از مشیت پروردگار ندارم و در عوض به شما افتخار می کنم که با همه مشکلات و سختی ها با قامتی به استواری ایمان ایستاده اید و عظمت آدمی را به بی نیازی از خلق می دانید و همچنان شاکر خداوند تبارک و تعالی بوده اید و هستید...
برادران و خواهران شریفم: ... دنیا بی وفاست و ارزش دل بستن به زرها و زیورها را ندارد و چشم و دل به ذخایر آن بستن بیهوده می باشد ... هرگز از یاد خدا غافل نشوید و تمامی دستورات و احکام الهی را سرلوحه مسیر زندگی خود قرار دهید خصوصاً نماز را به وقت و به صورت جماعت برپای دارید تا موجبات رضایت خداوند قادر و توانا فراهم گردد... همسر مهربانم [از محدثه] ... کمال مراقبت و مواظبت را به عمل آورید تا انشاء الله بتواند در این دنیای زودگذر تمامی احکام الهی را با قوت انجام دهد و ادامه دهنده راه ائمه شود ...»
شادی روح شهید مقدم صلوات منبع " صبح " [ پنج شنبه 30 آذر 1391
] [ 10:10 ] [ زریافتی ] شهيد محمود دولتي مقدم در سال 1345 در زابل ديده به جهان گشود. در 15 سالگي افتخار حضور در جبهه را يافت. در عمليات كربلاي 4 حضور داشت و در فروردين 65 با عنوان معاون گروهان در عمليات كربلاي 5 شرك جست. [ پنج شنبه 30 آذر 1391
] [ 10:9 ] [ زریافتی ] [ پنج شنبه 30 آذر 1391
] [ 9:39 ] [ زریافتی ] سردار جواد حاج خداكرم در مسير زندگي جواد حاج خداكرم در يازدهم آذرماه سال 1334 در يكي از محله هاي جنوب تهران در يك خانوادة مذهبي به دنيا آمد . از همان كودكي به اهل بيت عصمت ، عشق مي ورزيد و يكي از بنيانگذاران هيأت محبان الهادي بود . او ضمن ادامة تحصيل به ورزش باستاني علاقه داشت و يكي از پيشكسوتان اين ورزش بود . در دوران جواني تحت تأثير برادر بزرگتر خود ( شهيد ابراهيم حاج خداكرم ) قرارگرفت و مبارزات سياسي خود را شروع كرد . او در پخش رساله ، اعلاميه ها و بيانيه هاي حضرت امام كوشش فراوان نمود . وي در طي سال هاي 56 و 57 به همراه برادرش يكي از برپاكنندگان تظاهرات و راه پيمايي در شهر تهران بودند .
با ورود حضرت امام به ميهن ، عضو كميتة استقبال بود و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، لباس مقدس كميتة انقلاب اسلامي را به تن كرد و كميته هاي مسجد علي ابن ابيطالب ( ع) و مسجد ابوالفضل(ع) را تشكيل داد . با شروع غائلة كردستان در سال 57 و فرمان حضرت امام به كردستان رفت و در كنار شهيد قرني و شهيد دكتر چمران ، حضور يافت و در عمليات هاي مختلف ، شركت فعال داشت . هنگامي كه عراق به مرزهاي ايران اسلامي حمله ور شد ، در حاليكه در بيمارستان قلب بستري بود ، در لباس كميته خود را به جبهه رساند . در آنجا به همراه دكتر چمران در جنگ هاي نامنظم به دشمن يورش برد و آنها را كه به خرمشهر نفوذ كرده بودند ، تا مرز شلمچه به عقب راند . در همين واقعه بود كه برادر بزرگتر او (ابراهيم) به شهادت نائل آمد .
او ، پس از پايان جنگ در حفاظت از كيان دين و ايران ، به تلاش شبانه روزي خود استمرار بخشيد . در سال 1374 فرماندة منطقة انتظامي شهرستان قم شد . در همان سال به جانشيني ناحية انتظامي سيستان و بلوچستا ن نيز درآمد . و يك سال بعد ، به عنوان فرماندة ناحية انتظامي استان سيستان و بلوچستان گمارده شد تا با ايادي كفر و سوداگران مرگ مبارزه كند . بيست و پنجم آبان سا ل 1376 بود كه در منطقة عملياتي شيلر ، از توابع شهرستان زابل ، در رويارويي با اشرار به شهادت رسيد .
[ پنج شنبه 30 آذر 1391
] [ 9:38 ] [ زریافتی ] [ پنج شنبه 30 آذر 1391
] [ 9:18 ] [ زریافتی ]
عبدالعلی ناظری در سال 1340 در شهر زابل دیده به جهان هستی گشود.
وی از همان دوران کودکی به تحصیل دانش و آموزش قرآن علاقمند بود. هیچ گاه نمازش ترک نمی شد و به بزرگترها احترام بسیار می نهاد. ایام فراغت را به خواندن کتاب های دینی و اخلاقی و احکام سپری می کرد و به مستمندان و ضعیفان یاری می رساند. توصیه اش این بود که راه اسلام را در پیش بگیرید. باید راه شهدا را ادامه بدهیم، چون به خاطر دین اسلام این راه را انتخاب کردند. ناظری در میان دوستان و همرزمان به مهربانی، تقوی، جدیت و نظم در کارها معروف بود و همیشه برای رفع مشکلات دوستان تلاش می کرد. سرانجام در مورخه 11/8/1365 بر اثر سقوط هواپیمای سی-130 ارتش جمهوری اسلامی ایران در سن 25 سالگی به فیض عظیم شهادت نایل آمد. کتاب کبوتران بهشتی جلد 5، صفحه:144 علی کریمیان در سال 1335 در خانواده ای متدیّن و کشاورز در یکی از روستاهای شهرستان زابل متولّد شد.
تحصیلاتش را تا مقطع سیکل ادامه داد و پس از آن وارد آموزشکده ی درجه داری شد. مدتی از خدمتش را در شیراز سپری نمود و در اوایل پیروزی انقلاب به لشکر 88 زرهی زاهدان منتقل شد. آغاز جنگ تحمیلی وی را به سوی مناطق عملیاتی کشاند و بیش از هفت سال در میادین نبرد، انجام وظیفه کرد. نماز اول وقت و ذکر خدا، توصیه دایم علی به خانواده و همرزمانش بود. آرامش روحی، دستگیری از نیازمندان و خوش رویی از صفات برجسته ی او بود. سرانجام در حین مأموریت جابجایی پرسنل ارتش در سال 1375 بر اثر تصادف با یک کامیون در سنّ 40 سالگی به جوار رحمت حق شتافت. کتاب کبوتران بهشتی جلد 5، صفحه:85 محمد مشتاقی در سال 1339 در شهرستان زابل در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.
تحصیلاتش را تا اخذ مدرک سیکل ادامه داد و سپس به خدمت ارتش درآمد. از کودکی نشانه های رشد و بالندگی و متانت در چهره اش هویدا بود. در زمان اوج گیری انقلاب لشکر گارد را ترک کرد و به صفوف انقلابیون پیوست. بعد از پیروزی انقلاب به لشکر 88 زرهی زاهدان منتقل شد و چون فردی لایق و باشخصیت بود، به عنوان سرگروهبان گردان منصوب شد. شهید مشتاقی فردی مهربان و دلسوز بود. رابطه اش با سربازان زیردستش، رابطه ی پدر و فرزندی بود و آنان نیز خیلی به او احترام می گذاشتند. فردی متدیّن و عاشق اهل بیت بود و به امام خمینی عشق می ورزید و بسیار مردم دار و متواضع بود. با شروع جنگ تحمیلی به میادین نبرد حق علیه باطل اعزام شد و رشادت ها و ایثارگری های فراوانی از خود نشان داد. سرانجام در تاریخ 11/8/1365 پس از پنج سال حضور در جبهه در هنگام بازگشت بر اثر سانحه ی سقوط هواپیمای سی – 130 ارتش در سنّ 26 سالگی در اطراف زاهدان به فیض شهادت نایل آمد. کتاب کبوتران بهشتی جلد 5، صفحه:125
[ سه شنبه 28 آذر 1391
] [ 13:8 ] [ زریافتی ] [ سه شنبه 28 آذر 1391
] [ 12:55 ] [ زریافتی ]
از شما مىخواهد كه مرا دشنام دهيد و ناسزا گوييد و از من بيزارى جوييد امّا، دشنام و ناسزا بگوييد زيرا براى من مايه پاكى است و هم سبب رهايى شما از مرگ. امّا بيزارى، از من بيزارى مجوييد كه من بر فطرت اسلام زاده شدهام و به ايمان و هجرت بر ديگران سبقت گرفتهام.( اگر چه نام سيستان براى همه ايرانيان مسلمان نوعى افتخار به شمار مىآيد و مفاخر علمى فرهنگى، هنرى و ادبى آن مايه مباهات است. امّا به باور مورخان و
ادامه مطلب [ سه شنبه 28 آذر 1391
] [ 12:49 ] [ زریافتی ]
نام: قاسم
|
من تمام وجودم را وقف اسلام و نظام نموده ام. سردار سرافراز سپاه اسلام شهید حاج حبیب لک زائی |