شهدای دارالولایه سیستان زابل
شهدای زابل 
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شهدای دارالولایه سیستان و آدرس shohadaysistan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





شهید محمود دولتی مقدم

تاریخ تولد: - / - /1345

محل تولد: زابل(پشت آب) - فيروزه اي

تاریخ شهادت: 27/10/1371

محل شهادت: کوهساران کوله سنگی (حد فاصل مرز ایران و پاکستان)

 

 

زندگینامه

روستای کوچک «فیروزه ای» در سال 1345 گهواره کودکی به نام محمود شد و دامان مادری متدین و باتقوا به تربیت او زینت یافت. نوای بامدادی تلاوت قرآن پدر، درس مذهب و دینداری به او آموخت و فضای معنوی خانواده، کودکی محمود را به روزهای درس و مدرسه پیوند داد، سیزده ساله بود که دست استکبار جهانی از آتش جنگ بیرون آمد. شرایط سنی و جسمی او مانعی در اختیار رفتن بود ولی با اراده و روحیه قوی، عشق رسیدن به فیض را به مرحله بلوغ رساند و در چهارده سالگی راهی جبهه شد. زندگی سرشار از عقیده و جهاد، شایستگی انتساب او را به فرماندهی گردان امام حسین (ع) به اثبات رسانید. در سال 1368 ازدواج کرد و پس از 3 سال اشتیاق در دیدن یادگار خود، خداوند دختری به نام محدثه به او عطا کرد ولی او با توجه به حس مسئولیت پذیری و شرکت در پاکسازی منطقه از اشرار، پس از 45 روز موفق به دیدار نوزاد خود شد. محمود دولتی مقدم در عملیات کربلای یک مجروح شد و عشق به حضور او را تا دقایق آخر هوشیاری در منطقه نگه داشت. او تواضع، ادب و اخلاص را زینت فرماندهی خود کرده بود و عشق به شهادت و سبقت از دیگران در مسابقه جهاد را رسم حضور در عملیاتها. او معتقد بود مسائل اعتقادی پلکان رسیدن به اهداف است. قرارگاه انصار (در مورد مسائل افغانستان) هم شاهد حضور خستگی ناپذیر او بود و گروههای جهادی افغانستان، وی را یک مشاور نظامی عملیاتی یافتند. و در حالیکه 26 ساله بود در تاریخ 27/10/1371جاده زاهدان به زابل، کوردلان نااهل در کوهساران «کوله سنگی» کمین گرفته بودند و ماشین محمود ،برادر و پدر بزرگوارش را مورد اصابت گلوله قرار دادند و دقایقی بعد پیکرهای سوخته آنها نقش دیگری بر مصحف سرخ شهادت شد.

 

سخن شهید

مقدس ترین لباسی که بر تن ما پوشیده شده لباس پاسداری است. باید هنگام پوشیدن این لباس با وضو باشیم تا بتوانیم حافظ دستاوردهای انقلاب باشیم. قرآن بخوانید. سعی کنید قرآن در خانه هایتان اسیر نشود و طوری باشد که قرآن برایتان ارزش معنوی داشته باشد. خانه هایتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید تا زندگی تان یک زندگی مصفا شود. نماز را اول وقت بخوانید و اوقات فراغت خود را با مرور کتاب و هوشیاری کامل در نظارت بر کار نیروهای گردان و کسب تجربه از عملیات به سر برید. به خدا توکل کنید. از کثرت دشمن نترسید زیرا سلاح، سلاح ایمان است. انسان وقتی به کمال مطلوب برسد، معبودش او را به طرف خود می کشاند و در این دنیای مادی نگه نمی دارد، به جایی می برد که بالاتر از همه مکانها و همه جاهاست و ارزش آن از همه ارزشهای دنیوی و اخروی بالاتر است.

راوی:براتعلی میر- محمد صوفی - محمد آبتی - سرهنگ سندگل

 

نحوه شهادت

آخرین مأموریت بود. یکشنبه 27 دی ماه سال 71 که محمود به همراه پدر بسیجی و برادر فداکارش، با وانت لندکروز به سوی زابل حرکت کرد اما آن روز اشرار سرسپرده با بستن جاده مواصلاتی زاهدان- زابل، درصدد ناامن کردن منطقه و غارت برآمدند و در کوهساران «کوله سنگی» با ایجاد وحشت و چپاول مردم به ترور و آتش زدن خودروهای آنها پرداختند. ساعت 6:30 دقیقه بعدازظهر، خودروی حامل آقا محمود و برادر و پدر بزرگوارش به آن منطقه رسید. اما با مسدود شدن دو طرف جاده، راه برگشت نیز بسته شد و او با توجه به شناخت ماهیت عاملان شرارت به فکر اسناد محرمانه ای که از تیپ 4 سلمان فارسی به همراه داشت افتاد و تصمیم گرفت قبل از هر کاری مدارک را به هر نحو ممکن از صحنه خارج کند. کینه توزان به کمین نشسته نیز ماشین آنها را به وسیله انواع سلاحها مورد حمله قرار دادند و پس از شعله ور شدن خودرو، محمود و پدرش در آتش اشتیاق سوختند و مشتی خاکستر و پاره های استخوان سوخته در رجعتی سرخ، تشییع شد و پیکر برادرش چند روز بعد از اسارت به خاک سپرده شد.
بسوزان هر طریقی می پسندی
که آتش از تو و خاکستر از من

راوی:جعفر دولتی مقدم- علیرضا صلواتیان

 

 

وصیت نامه

وصیتنامه «... خدایا شرمنده و شرمسار هستم. علیرغم اینکه جبهه به جبهه و سنگر به سنگر به دنبال گمشده خود که شهادت نام دارد گشتم به آن نرسیدم ولی ای خداوند بزرگ به لطف و مرحمت تو ناامید نیستم. خدایا این بنده سرتاپا تقصیر را ببخش و بیامرز... پدرجان هیچگاه شکایت از مشیت پروردگار ندارم و در عوض به شما افتخار می کنم که با همه مشکلات و سختی ها با قامتی به استواری ایمان ایستاده اید و عظمت آدمی را به بی نیازی از خلق می دانید و همچنان شاکر خداوند تبارک و تعالی بوده اید و هستید...
برادران و خواهران شریفم:
... دنیا بی وفاست و ارزش دل بستن به زرها و زیورها را ندارد و چشم و دل به ذخایر آن بستن بیهوده می باشد ... هرگز از یاد خدا غافل نشوید و تمامی دستورات و احکام الهی را سرلوحه مسیر زندگی خود قرار دهید خصوصاً نماز را به وقت و به صورت جماعت برپای دارید تا موجبات رضایت خداوند قادر و توانا فراهم گردد... همسر مهربانم [از محدثه] ... کمال مراقبت و مواظبت را به عمل آورید تا انشاء الله بتواند در این دنیای زودگذر تمامی احکام الهی را با قوت انجام دهد و ادامه دهنده راه ائمه شود ...»

 

شادی روح شهید مقدم صلوات

منبع " صبح "

[ پنج شنبه 30 آذر 1391 ] [ 10:10 ] [ زریافتی ]

شهيد محمود دولتي مقدم در سال 1345 در زابل ديده به جهان گشود. در 15 سالگي افتخار حضور در جبهه را يافت. در عمليات كربلاي 4 حضور داشت و در فروردين 65 با عنوان معاون گروهان در عمليات كربلاي 5 شرك جست.
پس از آن در گردان امام حسين (ع) سمت فرماندهي يافت. پس از پايان جنگ با سپاه و سازمان تبليغات اسلامي زابل همكاري داشت. عشق عجيبي به سالار شهيدان آقا اباعبدالله داشته و در گرفتاريها از آن بزرگوار مدد مي جست. روز 27 دي ماه سال 1371 پس از آنكه غسل شهادت گرفته بود به همراه پدر و برادر ارجمندش در جاده زابل زاهدان توسط اشرار از خدا بي خبر به فيض شهادت نائل آمد.
شهيد علي اصغر دولتي مقدم در سال 1351 در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. براي گذراندن دوران مقدس سربازي وارد سپاه پاسداران گرديد و در تيپ سلمان مشغول خدمت شد. به خاطر علاقه اي كه به جنگ عليه مزدوران بعثي داشت داوطلب رفتن به جبهه شد اما به دليل سن كم. از رفتنش ممانعت بعمل آمد. سرانجام در يكي از درگيريها با اشرار كه ابتدا منجر به شهادت پدر و برادر گرامي اش شد به اسارت درآمد و پس از سه روز اسارت با تيراندازي خفاشان سيه دل به شهادت رسيد. هر چند ايثارگري و شهادتش مقدمات آزادي ديگر همراهانش را فراهم نمود.
يادمان شهيدان - زندگينامه شهيدان سرفراز دولتي مقدم يادمان شهيدان - زندگينامه شهيدان سرفراز دولتي مقدم

[ پنج شنبه 30 آذر 1391 ] [ 10:9 ] [ زریافتی ]

 

 

                                                              

 

                                                    


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 آذر 1391 ] [ 9:39 ] [ زریافتی ]

سردار جواد حاج خداكرم
تولد : 11 آذر 1334 تهرا ن
تحصيلات : ليسانس علوم نظامي
مسئوليت : فرماندة ناحيه انتظامي سيستان و بلوچستان
شهادت : 25 آبان ماه 1376 زابل
بهانة پرواز : درگيري با اشرار و قاچاقچيان مواد مخدر
مزار : تهران بهشت زهرا (س)

 

در مسير زندگي
از كوچه هاي جنوب شهر تا ميدان مبارزه


 

جواد حاج خداكرم در يازدهم آذرماه سال 1334 در يكي از محله هاي جنوب تهران در يك خانوادة مذهبي به دنيا آمد . از همان كودكي به اهل بيت عصمت ، عشق مي ورزيد و يكي از بنيانگذاران هيأت محبان الهادي بود . او ضمن ادامة تحصيل به ورزش باستاني علاقه داشت و يكي از پيشكسوتان اين ورزش بود . در دوران جواني تحت تأثير برادر بزرگتر خود ( شهيد ابراهيم حاج خداكرم ) قرارگرفت و مبارزات سياسي خود را شروع كرد . او در پخش رساله ، اعلاميه ها و بيانيه هاي حضرت امام كوشش فراوان نمود . وي در طي سال هاي 56 و 57 به همراه برادرش يكي از برپاكنندگان تظاهرات و راه پيمايي در شهر تهران بودند .



 



شاهدي در كنارِ شهيد

با ورود حضرت امام به ميهن ، عضو كميتة استقبال بود و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، لباس مقدس كميتة انقلاب اسلامي را به تن كرد و كميته هاي مسجد علي ابن ابيطالب ( ع) و مسجد ابوالفضل(ع) را تشكيل داد . با شروع غائلة كردستان در سال 57 و فرمان حضرت امام به كردستان رفت و در كنار شهيد قرني و شهيد دكتر چمران ، حضور يافت و در عمليات هاي مختلف ، شركت فعال داشت . هنگامي كه عراق به مرزهاي ايران اسلامي حمله ور شد ، در حاليكه در بيمارستان قلب بستري بود ، در لباس كميته خود را به جبهه رساند . در آنجا به همراه دكتر چمران در جنگ هاي نامنظم به دشمن يورش برد و آنها را كه به خرمشهر نفوذ كرده بودند ، تا مرز شلمچه به عقب راند . در همين واقعه بود كه برادر بزرگتر او (ابراهيم) به شهادت نائل آمد .


تا شهادت...

 

او ، پس از پايان جنگ در حفاظت از كيان دين و ايران ، به تلاش شبانه روزي خود استمرار بخشيد . در سال 1374 فرماندة منطقة انتظامي شهرستان قم شد . در همان سال به جانشيني ناحية انتظامي سيستان و بلوچستا ن نيز درآمد . و يك سال بعد ، به عنوان فرماندة ناحية انتظامي استان سيستان و بلوچستان گمارده شد تا با ايادي كفر و سوداگران مرگ مبارزه كند . بيست و پنجم آبان سا ل 1376 بود كه در منطقة عملياتي شيلر ، از توابع شهرستان زابل ، در رويارويي با اشرار به شهادت رسيد .
[ پنج شنبه 30 آذر 1391 ] [ 9:38 ] [ زریافتی ]

[ پنج شنبه 30 آذر 1391 ] [ 9:18 ] [ زریافتی ]

 

عبدالعلی ناظری در سال 1340 در شهر زابل دیده به جهان هستی گشود.
وی از همان دوران کودکی به تحصیل دانش و آموزش قرآن علاقمند بود. هیچ گاه نمازش ترک نمی شد و به بزرگترها احترام بسیار می نهاد. ایام فراغت را به خواندن کتاب های دینی و اخلاقی و احکام سپری می کرد و به مستمندان و ضعیفان یاری می رساند.
توصیه اش این بود که راه اسلام را در پیش بگیرید. باید راه شهدا را ادامه بدهیم، چون به خاطر دین اسلام این راه را انتخاب کردند.
ناظری در میان دوستان و همرزمان به مهربانی، تقوی، جدیت و نظم در کارها معروف بود و همیشه برای رفع مشکلات دوستان تلاش می کرد.
سرانجام در مورخه 11/8/1365 بر اثر سقوط هواپیمای سی-130 ارتش جمهوری اسلامی ایران در سن 25 سالگی به فیض عظیم شهادت نایل آمد.

کتاب کبوتران بهشتی جلد 5، صفحه:144
علی کریمیان در سال 1335 در خانواده ای متدیّن و کشاورز در یکی از روستاهای شهرستان زابل متولّد شد.
تحصیلاتش را تا مقطع سیکل ادامه داد و پس از آن وارد آموزشکده ی درجه داری شد. مدتی از خدمتش را در شیراز سپری نمود و در اوایل پیروزی انقلاب به لشکر 88 زرهی زاهدان منتقل شد. آغاز جنگ تحمیلی وی را به سوی مناطق عملیاتی کشاند و بیش از هفت سال در میادین نبرد، انجام وظیفه کرد. نماز اول وقت و ذکر خدا، توصیه دایم علی به خانواده و همرزمانش بود. آرامش روحی، دستگیری از نیازمندان و خوش رویی از صفات برجسته ی او بود.
سرانجام در حین مأموریت جابجایی پرسنل ارتش در سال 1375 بر اثر تصادف با یک کامیون در سنّ 40 سالگی به جوار رحمت حق شتافت.

کتاب کبوتران بهشتی جلد 5، صفحه:85
محمد مشتاقی در سال 1339 در شهرستان زابل در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.
تحصیلاتش را تا اخذ مدرک سیکل ادامه داد و سپس به خدمت ارتش درآمد. از کودکی نشانه های رشد و بالندگی و متانت در چهره اش هویدا بود. در زمان اوج گیری انقلاب لشکر گارد را ترک کرد و به صفوف انقلابیون پیوست. بعد از پیروزی انقلاب به لشکر 88 زرهی زاهدان منتقل شد و چون فردی لایق و باشخصیت بود، به عنوان سرگروهبان گردان منصوب شد.
شهید مشتاقی فردی مهربان و دلسوز بود. رابطه اش با سربازان زیردستش، رابطه ی پدر و فرزندی بود و آنان نیز خیلی به او احترام می گذاشتند. فردی متدیّن و عاشق اهل بیت بود و به امام خمینی عشق می ورزید و بسیار مردم دار و متواضع بود.
با شروع جنگ تحمیلی به میادین نبرد حق علیه باطل اعزام شد و رشادت ها و ایثارگری های فراوانی از خود نشان داد. سرانجام در تاریخ 11/8/1365 پس از پنج سال حضور در جبهه در هنگام بازگشت بر اثر سانحه ی سقوط هواپیمای سی – 130 ارتش در سنّ 26 سالگی در اطراف زاهدان به فیض شهادت نایل آمد.


کتاب کبوتران بهشتی جلد 5، صفحه:125

 

[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 13:8 ] [ زریافتی ]

http://www.sistaniha.info/imgup/2746/1346016568_2746_7605f28e72.jpg

http://www.sistaniha.info/imgup/2746/1346016741_2746_154c6cccde.jpg

[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 12:55 ] [ زریافتی ]

 

 

 

از شما مى‏خواهد كه مرا دشنام دهيد و ناسزا گوييد و از من بيزارى جوييد امّا، دشنام و ناسزا بگوييد زيرا براى من مايه پاكى است و هم سبب رهايى شما از مرگ. امّا بيزارى، از من بيزارى مجوييد كه من بر فطرت اسلام زاده شده‏ام و به ايمان و هجرت بر ديگران سبقت گرفته‏ام.(

اگر چه نام سيستان براى همه ايرانيان مسلمان نوعى افتخار به شمار مى‏آيد و مفاخر علمى فرهنگى، هنرى و ادبى آن مايه مباهات است. امّا به باور مورخان و صاحبان انديشه و قلم آنچه بزرگترين افتخار مردم سيستان به شمار مى‏آيد به گونه‏اى كه هرگز مورخان نتوانسته‏اند آن را ناديده انگارند و طبرى، يعقوبى، ابن اثير، سيوطى و ديگر مورخان بزرگ اسلامى آن را به اختصار يا به شرح به نگارش در آورده‏اند، ماجراى عدم ناسزاگويى و سب و لعن امير المؤمنين على(ع) مى‏باشد. حضرت على (ع) در خطبه 56 نهج البلاغه در اين خصوص چنين آورده‏اند: «بدانيد كه پس از من مردى پر خوار و شكم‏پرست بر شما چيره خواهد شد كه هرچه چنگش افتد بخورد و هرچه نيابد طلب كند، بكشيدش. ولى هرگز نتوانيد.نهج البلاغه، ترجمه عبدالمحمد آيتى.)
خطيب جامع در آن خطبه مى‏خواند چون خطبه‏اش به پايان رسيد بر طبق عادت و رويه خود از دشنام و ناسزا به ابو تراب چيزى نگفته بود ناگهان مردم از هر سو فرياد بر آوردند: اه سنت ،سنت، سنت را ترك كردى!(صلح امام حسن، ترجمه آيت ا... خامنه ‏اى.)
اين امر همچون خنجرى تيز بر دل آل رسول فرو رفته بود و درد جانكاه آن به حدى بود كه از جمله شرطهاى صلح ميان حضرت امام حسن(ع) و معاويه يكى نيز اين بود كه معاويه بايد ناسزا به امير المؤمنين و لعنت بر او را در نمازها ترك كند و على (ع) را جز به نيكى ياد ننمايد. معاويه اين را نپذيرفت ولى قبول كرد كه وقتى حسن (ع) حاضر است و مى‏شنود، به على (ع) دشنام داده نشود ابن اثير مى‏گويد: پس به همين نيز وفا نكرد.( مجله ادبيان و علوم انسانى، مقاله بزرگترين افتخار سيستان، دكتر سيد على سجادى)

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 12:49 ] [ زریافتی ]

 

نام: قاسم
نام خانوادگی: میرحسینی
سال تولد: 1342
وضعیت تاهل: متاهل
محل تولد:: زابل
آخرین مسئولیت:جانشین لشکر 41 ثارا...
تاریخ شهادت: دیماه 1365 عملیات کربلای

 

 

زندگینامه

درخرداد ماه 1342در سیستان فرزندی پابه این دنیا گذاشت که بعدها آوازه اش در سراسر جبهه های جنگ پیچید ،پدرش کشاورز بود واورا میرقاسم نام نهاد میر قاسم میر حسینی کوچکترین فرزند  خانواده هشت نفری بود

تحصیلات ابتدایی وراهنمایی رادر جزینک به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به هنرستان کشاورزی زابل رفت. درسال 1360 با اتمام تحصیلات به عضویت سپاه درآمد و باتوجه به لیاقتها و شایستگی هایش در سن هیجده سالگی برای گذراندن دوره فرماندهی به تهران اعزام شد.

در عملیات آزاد سازی خرمشهر شرکت کرد و پس از آموزش تکمیلی به فرماندهی گردان شهید مطهری لشکر 41 ثارا... برگزیده شد.

این جوان رعنا قامت سیستانی لیاقت خود رادر جنگ به اثبات رساند و به سرعت تا جانشینی فرماندهی لشکر 41 ثارا... پیش رفت سرانجام درعملیات کربلای پنج به شهادت رسید و  زابلستان فرزند برومندش را ازدست داد.

فرازی ازوصیتنامه شهید

خدایا به یکانگی ات و اینکه شریک و همتایی برایت نیست و معبود واقعی هستی شهادت می دهم . بار خدایا به پیامبر خاتمت حضرت محمد (ص) که فرستاده و رسول تواست شهادت می دهم و به اینکه حضرت علی (ع) پیشوا وامام اول شیعیان است واینکه قیامت روز رستاخیز حق است شهادت می دهم . بار خدایا به اینکه نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام عزیز حق است و جنگ عراق علیه ایران به ماتحمیل شده وامروزفرزندان برومنداین ملت  ایثارگرانه از تمامیت ارضی- اسلامی – عقیدتی – مکتبی خود دفاع می کنند شهادت میدهم.

[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 12:14 ] [ زریافتی ]

 

 

 

 

 

 

او فردی شجاع ، با تقوا و متدین بود.

با قرآن مانوس بود و به نماز اول وقت اهتمام می وزرید

 

در رعایت جوانب تقوا جدی بود و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات تقید می ورزید. به اهل بیت ارادت داشت و همواره به معصومین توسل می جست. اهل نماز شب بود و به صله رحم اهمیت می داد .

 

سرانجام در سال 1365 در عملیات سید الشهداء در منطقه فکه به فیض شهادت نائل آمد و جنازه اش پس از 21 روز در منطقه پیدا  و به پشت جبهه منتقل شد.

[ شنبه 25 آذر 1391 ] [ 18:1 ] [ زریافتی ]

 

شهادت 

 

ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بيگناه به عدد شهداي کربلا از دست داد حضرت امام خميني (ره)  

 

زندگينامه آيت الله شهيد سيد محمد تقي حسيني طباطبايي

در اول دي ماه 1307 در خانواده اي مذهبي در روستاي ((چلنگ)) از توابع شهرستان زابل ديده به جهان گشود پدرش ايشان ((سيّد علي)) مردي مبارز و با ايمان بوده و خانه اش پناهگاه مردان مظلوم به شمار ميرفت مادرش ((بي بي خديجه )) زني سيده و عفيف و پاکدامن بود. سيد محمد تقي در کودکي به چشم درد مبتلا شد که تا مدتي ادامه داشت و معالجات اثري نمي کرد تا اينکه بر اثر مداواي نادرست پزشکي ناآگاه يکي از دو چشم خويش را از دست داد و ديگري نيز تا اندازه اي آسيب ديد اما اين ضايعه مانع از پيشرفت علمي و معنوي وي نگشت و تلاش و جديت و دقت زايدالوصفش به همراه بهره خدا دادي او را منحصر به فرد نمود.

 

 

 

شهيد حسيني (ره) که به جلسه ي هميشگي دفتر مرکزي حزب جمهوري اسلامي دعوت شده بود، در غروب 641360 راهي دفتر حزب شد که با  انفجار بمب به همراه بيش از هفتاد شهيد بزرگوار ديگر به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.     

 

 

[ شنبه 25 آذر 1391 ] [ 17:53 ] [ زریافتی ]

من تمام وجودم را وقف اسلام و نظام نموده ام.

                                                            سردار سرافراز سپاه اسلام شهید حاج حبیب لک زائی

بزرگداشت سردار شهید حاج حبیب لک‏ زایی در "زرآباد کنارک" برگزار می‏‏‏ شود

[ شنبه 25 آذر 1391 ] [ 17:53 ] [ زریافتی ]

 

[ شنبه 25 آذر 1391 ] [ 17:43 ] [ زریافتی ]

 

[تصویر: 1313062625_4_0fd02e051b.jpg]

مناجات


خداوندا تو خوب مي‌داني که امام مظلوممان اين مظلوم که مظلوميت را از جدش حسين (ع) به ارث برده اين رهبر غريبمان فرموده‌اند،‌ که در جنگ تحميلي فرمانده کل قوا حضرت بقيه‌الله (عج) است،‌ من نيز بنا به وظيفه در سنگر آمده‌ام. خداوندا مي‌خواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم، و تا آخرين قطره خون راه آنها را ادامه دهم، مي‌خواهم همچون دوستانم به سوسوي آن ستاره‌اي که نور اميد به من بخشيده پر بکشم.... خدايا تمامي اعضاي خانواده‌ام را بيامرز و حق پدر و مادرم را به جلالت خودت از گردنم با کرامت عطا فرما.... خداوندا مرا از اين دنيا دورم کن، دورم کن، با مرگ روبرويم کن،‌ الهي آمين.... خداوندا در اين دوران انسان‌ها چگونه فکر مي‌کنند،‌ چه مي‌بينند، چه مي‌کنند آيا کساني که در پشت ميزهاي رياست و مقامهاي دنيوي خود را مي‌بينند اين فکر را نمي‌کنند که قبل از آنها کساني ديگر بوده‌اند که اينها جانشين آنها شده‌اند و آيا فکر نمي‌کنند که روزي خواهند مرد؟ خداوندا من نه بهشت مي‌خواهم نه شهادت. من ولايت مي‌خواهم! ولايت مولا علي (ع) مرا به ولايت مولاي علي بميران و آن جناب را در شب اول قبر به فريادرسي من برسان، خدايا ما را از دوستان حسين (ع) قرار داده تا در آخرت از کساني باشيم،‌ که با خون، حسين (ع) را ياري نموده‌اند، و در راهي که حسين (ع) شهيد شده است، کشته شده باشند، خداوندا اگر ره‌ گم‌کرده‌ام رهنما مي‌جويم، اگر در اين راه نتوانستم دوست و آشنا و هم‌قلب پيدا کنم تو را مي‌جويم، زيرا مي‌دانم که تمامي دوستي‌‌هاي دنيا فقط و فقط چند صباحي بيشتر نيست و آنچه باقي مي‌ماند دوستي با توست، آنچه براي انسان باقي مي‌ماند نامي نيکوست و آنچه به درد مي‌خورد، توشه و هزينه سفري است که من عاصي تاکنون آن را از دست داده‌ام و با اعمال خود که اکنون درک کرده‌ام که براي سرانجام کارم به درد نمي‌خورد زيرا ممکن است، (حتماً) رضايت غير از تو نيز در آن دخالت داشته باشد، و اين کارها به جز ريا چيزي نبوده است.
بنده ذليل و بيچاره خداوند بنده فاني حسينعلي عالي


[تصویر: 1313063043_4_20dd2e8093.jpg]

دست‌نوشته (درمدح شهيد يوسف‌الهي)


سلام به روان مطهر تو اي بزرگ،‌ اي استاد گرامي، سلام بر تو که با رفتن تو خانه دل ما غمکده دوران شد، سلام بر تو که با از دست دادن تو واحد اطلاعات عمليات لشکر 41 ثار‌الله بي‌ياور شد، سلام ما بر تو اي شهيد اي گلگون‌کفن کربلاي ايران، اي کسي که نمونه کامل مبارزه و انسانيت و قربت بودي، ‌اي کسي که به حق از انصار امام‌حسين (ع) بودي، اي کاش نويسنده‌اي زبردست بودم تا مي‌توانستم شمه‌اي از خصوصيات تو را بگويم.... با ما نيز بگوئيد اي شهيدان تا در راه شما قدم برداريم و به جوار شما بياييم، شما مؤذن مکتبيد، که در چشمان شما نور ايمان و در نگاههايتان انتظار شهادت جلوه‌گر بود،‌ با ما بگوئيد اي لاله‌هاي سرخ، از آزادگان و اي وارستگان اي رهروان حسيني اي راهيان کوي دوست، که شما را سوسوي کدامين ستاره خوانده است،‌ و چه کرده‌ايد تا به او رسيده‌ايد و هميشه سخن ازعروج و پرواز بر لب داريد دست ما را بگيريد و به آن سو راهنمايي کنيد و در اين دنيا تنها نگذاريد.



 
[ شنبه 25 آذر 1391 ] [ 14:47 ] [ زریافتی ]
.: Weblog Themes By salehon :.

درباره وبلاگ

مقرسایبری شهدای دارالولایه سیستان ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم شهر ما آن سوی آبی هاست، دور از دسترس شهر ابراهیم ادهم، شهر لقمان حکیم اندکی بالاتر از آبادی تسلیم محض صاف می آیی سر کوی صراط المستقیم خاک آن عرشی ست، گل هایش زیارت نامه خوان سنگفرش آسمانش بال های یا کریم شهر ما آبادی عشق است - اما عشق چیست؟ - عشق یعنی نوح و ابراهیم و عیسی و کلیم عشق یعنی «قاف » و «لام » قل هو الله احد عشق یعنی «باء» بسم الله رحمن رحیم
موضوعات وب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 106
بازدید ماه : 785
بازدید کل : 2336
تعداد مطالب : 303
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

به این سایت رأی بدهید